جدول جو
جدول جو

معنی عذر پذیر - جستجوی لغت در جدول جو

عذر پذیر
(بَ)
عذرپذیرنده. که پوزش پذیرد و عذر قبول کند. مقابل عذرآور. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عذرپذیر
تصویر عذرپذیر
عذرپذیرنده، آنکه پوزش می پذیرد و عذر و بهانه را قبول می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبرت پذیر
تصویر عبرت پذیر
عبرت پذیرنده، آنکه پند و عبرت می گیرد، عبرت گیر
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
عزل پذیرنده. قابل عزل شدن. شایستۀ برکناری. درخور عزل، قبول برکناری کننده. که عزل و برکناری را بپذیرد:
تا بر این است ره و سیرت تو
نیست این دولت تو عزل پذیر.
سوزنی.
سپه آورد رخت، مورچۀ مشکین پر
تا تو از مملکت حسن شوی عزل پذیر.
سوزنی.
به وزارت نشسته خوشدل و شاد
وز امارت نگشته عزل پذیر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(بُ)
عکس پذیرنده. نقش پذیر. انعکاس و تصویر پذیر چون آینه:
صقلش از مالش سریشم و شیر
گشته آیینه وار عکس پذیر.
نظامی.
چنان ز ضعف بود بی نظیرم روشن
که در برابرم آیینه نیست عکس پذیر.
عرفی
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
عقل پذیرنده. آنچه عقل آن را بپذیرد: این معنی عقل پذیر نیست، یعنی عقل از قبول معنی آن ابا دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
عبرت پذیرنده. که عبرت بپذیرد. عبرت بین. عبرت گیر:
در آن شهر شد با تنی چند پیر
همه غایت اندیش و عبرت پذیر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَ نِهْ)
آنکه عذر کس پذیرد. که پوزش قبول کند:
بپذیر نصیحت بطلب حکمت دین را
ای عذر پذیرنده از این گنبد غدار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
متاء ثر پذیرنده و دریافت کننده اثر چیزی یا کسی که اثر موء ثری را قبول میکند و می پذیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امر پذیر
تصویر امر پذیر
فرمان پذیر پذیرنده فرمان قبول کننده امر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبرت پذیر
تصویر عبرت پذیر
نصیحت گوش کردن، پند گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غذا پذیر
تصویر غذا پذیر
خورش پذیر گوارنده غذا پذیرنده جاذب ماده غذایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار پذیر
تصویر کار پذیر
آنکه کار قبول کند، منفعل اثر پذیر مقابل فاعل: (بر این جای از این کتاب سخن اندر کار کن و کار پذیر واجب آمد گفتن از بهر آنکه ترکیب بر مرکب از مرکب پدید آید و مرکب فاعل است و مرکب منفعل) (زاد المسافرین 127)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدر پذیر
تصویر کدر پذیر
مغموم و آشفته، خلل پذیر
فرهنگ لغت هوشیار